مبانی نظری پژوهش استعداد خستگی شغلی
استعدادخستگی شغلی
ریشه لغوی خستگی
2 - 1 - 2 - مفاهيم و تصورات خستگي
2 - 1 - 2 - 1 - ديدگاه روانکاوانه
2 - 1 - 2 - 2 - ديدگاه فيزيولوژيک
2 - 1 - 2 - 3 - ديدگاه رشدي
2 - 1 - 2 - 4 ديدگاه صنعتي ـ انساني
2 - 1 - 3 خستگي شغلي
2 - 1 - 4 مفهوم استعداد خستگي شغلي
تحقيقات انجام شده در ارتباط با استعداد خستگي شغلي در داخل كشور
ررسي تحقيقات انجام شده در ارتباط با استعداد خستگي شغلي در خارج كشور
منابع فارسي
منابع لاتين
استعدادخستگی شغلی
ریشه لغوی خستگی
از زمانهاي دور ( دورهي کلاسيک ) در مورد خستگي مطالبي به جا مانده است که شرح مفصل آن به قرن چهارم ميلادي برميگردد ( هيلي ، 1984 ). امّا ، تا اواسط قرن هجدهم ميلادي تعريفي از واژهي خستگي در زبان انگليسي وجود نداشت و ريشهي آن هم مشخصاً معلوم نبود ( هيلي ، 1984 ؛ کوهن ، 1976 ). محققان ميگويند ريشهي لغت خستگي بسته به اينکه معناي اصلي آن به جنبههاي جسمي يا روحي اشاره کند ، متفاوت است . در ميان معادلهاي واژهي خستگي جسمي ميتوان به لغات " دلگير کننده ، " کسالت آورنده "، " محزون " اشاره کرد ، در حالي که معادلهاي روحي آن شامل واژههاي " ملال آور "، " يکنواخت " و واژهي فرانسوي ( Ennui ) است ( هيلي ، 1984 ؛ کوهن ، 1976 ؛ اوکانر ، 1967 ).
در ساير زبانها معاني ديگري از خستگي که ناشي از نحوهي کاربرد اين اصطلاح است را ميتوان پيدا کرد . براي مثال در زبان آلماني ، لغت " Lany Wiele " که حاکي از " گذر کند زمان " است معني خستگي را ميدهد . در زبان عبري ، لغت " Lashemn " به معناي " آرزوي چيزي را کردن " و همچنين " اندوه ناشي از بيکاري " معادل واژهي خستگي است . معني اصلي واژهي خستگي در زبان اسلاوي " Kuka " است که به معناي " تکرار و يکنواختي " است ( واف ، 1979 ). نهايتاً ساندبرگ و استات ( 1992 ) معادلهاي ديگر واژهي خستگي ( خسته کننده ) را از زبانهاي ژاپني ، چيني ( ماندارين ) وكرهاي که تأکيد بر مفاهيم " جالب نبودن " و يا " بيکار بودن " است راگزارش کردهاند . براي کسب اطلاعات بيشتر در مورد ريشهي لغت خستگي ميتوان به نوشتههاي آسمان ( 1979 ) و واف ( 1979 ) مراجعه کرد . کاربردهاي ادبي واژهي خستگي را همچنين در آثار هيلي ( 1984 )، کلاپ ( 1986 )، کوهن ( 1976 )، اسپکز ( 1995 ) ميتوان يافت .
شکايات مربوط به خستگي ناشي از کار بسيار فراگير هستند ( فارن ورث ، 1998 ؛ فيشر ، 1987 ؛ گارسون ، 1975 ؛ گست ، ويليامز ، و ديو ، 1978 ؛ کومهاوسر ، 1965 ؛ رابين